بهار منصوری :

صیاد که تو باشی

طعمه هم نمی خواهم

فقط بنشین کنار رود...

و نامم را صدا بزن!

شب عفو است و محتاج دعایم...

امشب درهمه

سوا نمیکنن...

ماهی های سیاه رو هم میخرن!

(التماس دعا در این شبهای عزیز)

بترسید از گناه در حضور شاهدی که فردا خودش قاضی است!

برای انسان شدن کافیست فقط به این یقین برسیم که

هر کاری که انجام میدهیم...

خدا ما را می بیند!

:) When u r hungry and tired

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت!

دلم سوخت

به حال پسرکی که وقتی گفتم :

کفش هایم را خوب واکس بزن

گفت :

خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم سیاهش میکنم!

گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن!

این روزها شبیه پازلی شده ام با تکه های گم شده!

کسی نمی تواند بچیند قطعه های باقیمانده ی مرا

نمی دانم آخر کجا جستجو کنم

تکه های گمشده ام را؟!

تاوان دلبستن...

دل بستن و دل کندن مثل برچسبی است...

که به جلد کتاب می زنند

میتوان آن را کند

اما تکه تکه می شود!

ماهی قرمز مُرده!

هنوز برایت مینویسم...

درست شبیه کودکی نابینا

که هر روز برای ماهی قرمز مُرده اش غذا میریزد !

ردپای دندان!

حک شده ای در من...

چون ردپای دندانی بر شقیقه سیبی سرخ!

در چهار فصل زندگی انسان پاییز کمین کرده است...باغبان خویش باش!

دل بسته ام به پاییز...

شاید سر مهــــر بیایی!