خودکشی...
رسیدن به توست
ارتفاع نمی خواهد!
مرغ عشق ها هم پیدا نکردند...
فال آمدنت را!
من که گنجشکی پاپتی ام...
پـرنده ای که بال و پرش ریخته بـاشد ...
مظلـومیت خاصی دارد!
باز گذاشتن در قفسش تـوهینی است بـه او
در قفس را ببنـد!
تـا زندان دلیل زمین گیر شدنش بـاشد...
نه پـر و بال و ریختـه اش!
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!
اندوه ، شعر نیست
اندوه آدمیست که...
شعر میگوید!
اول دریا آرام بود
و شب ها راه نمی رفت...
تا تو هوای شهر به سرت زد!
حالا هزار سال است...
دریا گیج!
هی می رود...
هی بر می گردد!
من واقـعا می شنوم که خداوند می گوید:
مرا جدی بگیرید...
مرا باور کنید...
مرا دوست بدارید!