همه مردم شهر بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست!؟
و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست!
و زمانی شدهاست
که به غیر از انسان...
هیچ چیز ارزان نیست!
همه مردم شهر بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست!؟
و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست!
و زمانی شدهاست
که به غیر از انسان...
هیچ چیز ارزان نیست!
بخارِ روی چای می گوید:
فرصت اندک است
زندگی را تا سرد نشده
باید سر کشید ...
زن این طوری است که سفت و سخت می خواهدت.
هی می گوید که با همه چیز می سازم، هی اصرار می ورزد که بمانیم تا ابد حتی!
هی تصویر عاشقانه می سازد، بعد همان طور که مرد دارد ناز می کند، دارد طفره می رود و
فکر می کند زن هنوز می سازد، یک هو ناغافل می بیند زنی نیست کنارش که بخواهد که بسازد که بماند.
زنی که می خواست دیگر نمی خواهد. اگر همه ی پوئن های شهر را بدهی بهش، نمی خواهد.
مرد اگر به موقع نباشد همه چیز را میبازد.
زن، مرد را می خواهد به شرط آن که غرورش نرود زیر پای او له بشود!
+ برو خوب فکر کن و بعد...
یا باش یا نباش!
هرجور بودنی رو میشه تحمل کرد جز...
نصفه نیمه بودن!
یقه بالا میدهیم
دستها در جیب
سیگار به ته رسیده میان ِ لب
به دیوار تکیه میدهیم
نه که کارآگاه باشیم یا عضو مافیا
نه!
بدبختیم...
خداوند شما را از شرایطی عبور می دهد
که هیچ از آن سر در نمی آورید
فقط به این دلیل که...
شما را به جایگاهی برساند
که شایسته اش هستید!
پس به او اعتماد کنید ...
اشک چیست؟
1% آب...
99% احساس !
وقتی برف می بارد ...
پولدار که باشی برف بهانه ای می شود
برای لباس نو خریدن، با دوستان به اسکی رفتن، تفریح کردن و لذت بردن!
اما خدا نکند فقیر باشی و برف ببارد
از بیکار شدن پدر کارگرت بگیر تا غم پاره بودن کفش هایت و چکه کردن سقف خانه ات!
خدایا چرا باید پول تعیین کند برف نعمت است یا عذاب؟!
بی جهت دنبال برهان و کلام منطقیم ...
چای بعد روضه ... کافر را مسلمان می کند