اگر امروز جایی از کار شما گیردارد...
شاید دلیلش نگاه غضب آلودی است که هشت سال پیش به مادرتان انداختید
یا دادی است که بر سر پدرتان زدید!
یا خدای نکرده کسی را در صفی هل داده اید یا پشت سر کسی حرف زدید!
اگر امروز جایی از کار شما گیردارد...
شاید دلیلش نگاه غضب آلودی است که هشت سال پیش به مادرتان انداختید
یا دادی است که بر سر پدرتان زدید!
یا خدای نکرده کسی را در صفی هل داده اید یا پشت سر کسی حرف زدید!
برای زیارت خدا لازم نیست
به مساجد، زیارتگاهها وسرزمین وحی برویم!
خدا را می توان درشادکردن چشمان گریان کودکی فقیر...
درخیابان وهر جای دیگری زیارت کرد.
با فنجانی چای هم می توان مست شد!
اگر اویی که باید باشد، باشد ...
وقتی یه کارو زیاد انجام بدی...
توش استاد میشی!
روزی صدتا دروغ میگی ...
انگار که داری راستشو میگی !
به سانِ رود که ...
در نشیبِ درّه سر به سنگ میزند
رونده باش!
امیدِ هیچ معجزه ای ز مُرده نیست
زنده باش ...
گَر وا نمیکنی گِره ای ، خود گِره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست!
نام تو را نمی دانم!
آری
اما می دانم...
گل ها اگر که نام تو را می دانستند
نسل بهار از این سان...
رو سوی انقراض نمی رفت!
سحرگه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک، خم گشته از ناتوانی
بگفتم: چه گم کرده ای اندر این خاک؟
بگفتا: جوانی،جوانی ،جوانی!
اشتباه اول من و تو یک نگاه بود
عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود
گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است
اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود
اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب
بر غریبی من و تو بهترین گواه بود
هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم
مانده ام کجا، کجای کار اشتباه بود؟!