سفر بهانهی خوبی برای رفتن نیست
نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست
نگو بزرگ شدم، گریه کارِ کوچکهاست
زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست
زنی که فال مرا میگرفت امشب گفت:
پرنده فکر عبور است، فکرِ ماندن ....
ایــن روزهـا در من...
حــالتِ فــوق الــعـاده اعــلام شــده اسـت!
بـیـــش از حــد مـجـــاز دلـتـنـگــــ شــــده ام...
چرا چنین منِ بیچاره می روم از دست
چرا همیشه و همواره می روم از دست
چرا من این همه کوچک شدم که این گونه
به خنده های تو یکباره می روم از دست
اینــــجا تا پیراهـــنت راســـیاه نبینند
باور نمـــی کنند...
از دســــت داده باشـی !!
مثل نکتهای ظریف و ملموس
جاهای خالیام را پُر میکنی
وقتی میگویم دوستت دارم یعنی همیشه
حتی ساعتهای غیراداری، و روزهای تعطیل!
تو همان جرعه آبی که نشد وقت سحر...
بزنم لب به تو و اذان را گفتند!