این دختر کوچک که مدام تو را میخواهد...
خسته ام کرده است!
او حرف های مرا نمیفهمد
بیا و برایش بگو که...
دیگر باز نخواهی گشت!
این دختر کوچک که مدام تو را میخواهد...
خسته ام کرده است!
او حرف های مرا نمیفهمد
بیا و برایش بگو که...
دیگر باز نخواهی گشت!
موسی می شوم وتا همیشه دنیا هم بخواهی
صبر میکنم فقط خضر نشو !
من از حدیث دوری از تو...
می ترسم!
دُرُست مثل یک برکه
آرام و ساکتم این روزها
سنگ نینداز و آشوبم نکن!
فقط بگذارعکست آرام و نرم...
در دلم بیفتد !
دم صبح خواب دیدم همه جا را آب گرفته
و من می خواهم فرار کنم
دنبال صدای تو میگشتم که با خودم ببرم
در راه گفتم...
نخواه برای سهم کوچکی از صدای تو
اینقدر دلم بلرزد!
کجایی؟
« ما من شی ءابغض الی الله عزوجل من بیت یخرب فی الاسلام بالفرقة »
هیچ چیز نزد خدای عزوجل مبغوض تر از خانه ای که در اسلام با جدایی ویران شود نیست.
مهر آمده و مدرسه ها باز شده
فصل من و تو به هم رسیدن آغاز شده
در گوش رفیق خوبت آهسته بگو..
پاییز کنار تو چقدر ناز شده!
چونان صاعقهای بر من فرود آمدی
و دو نیمم کردی!
نیمی که دوستت میدارد
و نیمی دیگرکه رنج میبرد...
به خاطر نیمهای که دوستت دارد!