هر که خود داند و خدای دلش
که چه دردیست در کجای دلش
نه اینکه دوستت نداشته باشم
اما رد شدن از جاده ای...
که صدبار در آن تصادف کرده ای
کار گاوهاست!
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر به خرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
هر سال روزِ تولدم...
شمع های بیشتری برایم اشک می ریزند !