حرمله خیر نبینی
گل من نورَس بود
چیدنش تیغ نمیخواست
نسیمی بس بود
حرمله خیر نبینی
گل من نورَس بود
چیدنش تیغ نمیخواست
نسیمی بس بود
ابراهیم (ع)
اسماعیلش را قربانی کرد
و حسین (ع)...
اکبرش ، اصغرش ، قاسمش ، عباسش
و همه چیزش را!
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
سالهاست...
تلفنی در جمجمهام زنگ میزند
و من نمیتوانم گوشی را بردارم
سالهاست شب و روز ندارم
اما بدبختتر از من هم هست
او...
همان کسیست که به من زنگ میزند!
می شود وقتی از کنارم می گذری
موهایم را به هم بریزی
بعد مرتب شان کنی؟
خب بوسم هم بکن...
فرض کن در شعرهایت زندگی کردی و حالا
دفتر شعرت به دست دشمنت افتاده باشد
فرض کن در اوج خوشبختی بفهمی تیره بختی
عکس مردی دیگر از کیف زنت افتاده باشد!
فرض کن از حاشیه یک عمر دوری کرده باشی
ناگهان خون کسی بر گردنت افتاده باشد...
فرض کن یک لحظه قبل از رفتنت بر روی صحنه
اتفاقی، دکمه ی پیراهنت افتاده باشد!
آب دریای خزر کم خواهد آمد وقت شستن
لکه ی ننگی اگر بر دامنت افتاده باشد!
همیشه نشانه ی
هوای خوب نیست
گاهی سکوی پرتابی ست
برای دیوانه ای که...
نه سنگفرش پیاده رو
بلکه وسعت آسمان مقصد اوست!