بعد تو آرامشم؛ سجاده و تسبیح بود
یا دست بر این قلب ِ پریشان شده بگذار
یا جمع کن آن موی پریشان شده ات را
باید که ز داغم خبری داشته باشد ،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !
شب فراق بلند است یا شب یلدا
کجا شبی چو شبِ انتظار طولانیست؟
به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند
چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟
بیماری نادریست اینکه
نگاهت به هر چه بیفتد...
دلت برای کسی تنگ شود!