جلیل صفر بیگی :
هر چند که خسته ایم از این حال نیا
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا!
ما خط تمام نامه هامان کوفی ست
آقای گلم زبان من لال نیا !
یک عمر تو زخمهای ما را بستی
هرروز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه میرسد آقا جان
ما تازه به یادمان می آید هستی
ازشنبه درون خود تلمبار شدیم
تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم
جمعه شد ولنگ ظهر بیدار شدیم
ازمزرعه های کوچک بعضی ها
برچیده شود مترسک بعضی ها
آقا خودمانیم چه کیفی دارد
وقتی بزنی به برجک بعضی ها
آقا تو که خوب میتوانی مارا
ازاین همه غربت برهانی مارا
لای کلمات ندبه پنهان شده ایم
تا اینکه بیایی وبخوانی مارا
نه شرم وحیا ، نه عار داریم از تو
اما گله بیشمار داریم ازتو
مامنتظر تونیستیم آقا جان
تنها همه انتظار داریم از تو
عشق از پی او قدم قدم می آید
با لشکر خود به جنگ غم می آید
این جمعه وجمعه ها تمامش حرف است
عشقش بکشد ، سه شنبه هم می آید
من عارف متولد سال 80 هستم و استعداد اندکی در زمینه نوشتن داستان های کوتاه دارم.
شنیده ام نقد و انتقاد روشن کننده ی راه است. به همین جهت و در همین راستا از شما مدیر گرامی این سایت درخواست می کنم که به وبلاگ من(عارفانه) تشریف بفرمایید و مطالعه کنید و نظرتتون رو حتما حتما حتما بیان کنید.