این رسم زندگیست که باید عبور کرد
تا لحظه ای که خورد به یک آشنا، گره!
فال مرا بگیر عجوز جهنمی!
مرگست؟ زندگیست؟ جداییست؟ یا گره؟
دیگر نمی کشید، ولی حیف پاره شد!
دنیای ما که بود به هم وصل با گره!
معشوق زنده ماند وعاشق تمام شد
هر دفعه با جدایی و این بار : با گره!