با خود گفتم:
فراموشش میکنم ...
بی خود گفتم!
پروانه های خشکت را وقتی نشانم دادی...
از دوست داشتن بیش از اندازه تو ترسیدم!
پریناز ایزدیار: لعنت به همه قانونای دنیا که تو هیچ کدومش
شکستن دل آدما پیگرد قانونی نداره!
من یک جای دنیا خیلی خوشبختم...
در چارچوب قاب عکس نگرفته دونفرهمان!
پدر همون کسیه که :
لرزش دستش دیگه چیزی ازچای توی استکان باقی نذاشته
ولی بهت میگه به من تکیه کن
وتو انگارکوه را پشتت داری!
تو باید میآمدی
تا جهان اینقدر سخت نمیشد!
حالا هم دیر نیست
گاهی یک گل...
بازیِ باخت را در دقیقهی نَوَد
بُرد میکند!
پرندگان در آسمان میمیرند
ماهیها در آبشارها!
پشت این میزهای رنگ و رو رفته...
ما!
بسته راه گلویم بغض و دلم شعلهور است
چون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی
بر رخش شرم شفق دیدم و گفتم، گویا
از غم من به فلک باز خبر داده کسی
من ، تو!
مقصر این جدایی ویرگول بود.
بارها لحظه رفتنت را
صحنه سازی کرده ام اما...
هنوزم مرگ من مشکوک است!