ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ


شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد...


*وحشی بافقی

۹۳ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ...

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۱:۳۸
、`☂`、 baran 、`☂`、

و در جمعیت نیمه روشن آن سوی پنجره

در ایستگاه دنبال کسی شبیه تو می گردم . . .

و خوب می دانم که کسی کـَـس نمی شود

زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !

با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم

و از او دور می شوم . . .

و هر چه دورتر می شوم

شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .

و باز سکوت !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۱:۰۶
、`☂`、 baran 、`☂`、

بیزارم از هر دردی که درمانش گـذر زمان است...

زمانی که دق می دهد تا بگذرد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۹
、`☂`、 baran 、`☂`、

در زندگی بعدی من میخواهم در جهت معکوس زندگی کنم !

با مردن شروع میکنی و میبینی که همه چیز خیلی عجیب است...

سپس بیدار میشوی و میبینی که در خانه سالمندان هستی

و هر روز که میگذرد حالت بهتر میشود...!

بعد از مدتی چون خیلی سالم و سرحال میشوی از آنجا اخراجت میکنند!

بعد از آن میروی و حقوق بازنشستگی ات را میگیری و وقتی کارت را شروع میکنی

در همان روز اول یک ساعت مچی طلا میگیری و یک میهمانی برایت ترتیب داده میشود !

میهمانی ای که موقع بازنشستگی برای شما میگیرند و به شما پاداش یا هدیه میدهند...

بعد  40 سال آزگار کار میکنی تا جوان شوی!

در دبیرستان روزگار خوشی را سپری می کنی...

سپس برای دبستان رفتن آماده میشوی...

وبعد از آن تبدیل به یک بچه می شوی و بازی میکنی و هیچ مسئولیتی نداری!

سپس نوزاد میشوی...

و آنگاه به دنیا می آیی !

در این مرحله 9 ماه را باید به حالت معلق در یک آب گرم مجلل صفا کنی

که دارای حرارت مرکزی است و سرویس اتاق هم همیشه مهیا است، و فضا هر روز بزرگتر میشود!

کدام پایان زیبا تر است؟

این که گفتم یا این :

می بینید که حق با بنده است !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۴
、`☂`、 baran 、`☂`、

صفحه 12 :

من نزد مادرم نشستم و تمام مشکلاتم را توضیح دادم. انتظار داشتم به من دلداری بدهد و بگوید همه چیز درست خواهد شد. او اجازه داد که تمام ماجرای غم انگیزم را تعریف کنم و بدون اینکه حرفی بزند به صحبت هایم گوش داد. من به شدت به پاسخ نیاز داشتم. التماس کردم: چه کار می توانم انجام دهم؟

این حرفی بود که مادرم در جواب به من زد: "برای ده مشکل زندگی که برای ما پیش می آید، هیچ کاری نمی توان انجام داد."

این آن چیزی نبود که می خواستم بشنوم.من به دنبال راه حلی برای مشکلاتم بودم و خیال می کردم با سهیم شدن آن با مادرم،غم و اندوهم کمتر می شود. فریاد زدم: پس تمام آن مشکلات هیچ راه حلی ندارد و مایوس کننده است؟ آیا ما به زندگی مملو از غم و آشفتگی و سردرگمی محکوم هستیم؟

مادرم به آرامی پاسخ داد: "برای ده مشکل زندگی یعنی مشکلات خانوادگی، مشکلات کاری و نگرانی های مالی، یافتن راه و مسیرتان در زندگی من راه حلی ندارم اما تو یک مشکل یازدهم داری که در مورد آن می توانم کمکت کنم."

پرسیدم مشکل یازدهم چیست و او چگونه می تواند به بهبود وضعیت من کمک کند؟

این حرفی است که مادرم زد: "مشکل یازدهم دیدگاه تو در این زمینه است که نباید آن ده مشکل را داشته باشی. تو همیشه در زندگی با مشکلات مواجه خواهی شد و زندگی بدون مشکل، میسر نیست. اگر غیراز این فکر کنی همیشه خواهی خواست از زندگی بگریزی."


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۳:۲۸
、`☂`、 baran 、`☂`、

تمام این مسافرخانه‌

از عطر دست‌های تو پُر خواهد شد

دهان اگر باز کند...

این چمدان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۷
、`☂`、 baran 、`☂`、

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۳
、`☂`、 baran 、`☂`、

آرایشگر موهایم را کوتاه می‌کند...

در آینه هنوز داری آن‌ها را می‌بافی!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۷
、`☂`、 baran 、`☂`、

تو رفته‌ای و دچار بحران شده‌ام

از جرم نکرده‌ام پشیمان شده‌ام

آشفته‌ تر از قیمت ارز و سکه

وارونه‌ تر از هوای تهران شده‌ام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۵
、`☂`、 baran 、`☂`、

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۴
、`☂`、 baran 、`☂`、