خیالت همیشه هست
اما امروز دلم خودت را می خواست...
نه خیالت را!
خبــری نیست
خیــاطـی مـی کنـم
آسمــان را بـه زمیــن مــی دوزم...
چشمهــایـم را بـه در!
خــدا مــی دانــد چنــد بــار دلــم را کــوک زدم
کــه ایـــن چنیــــن دل تنگـــم !
همیشـه در سختی هـا به خـودم می گفتم
این نیــز بگـذرد...
هنـوز هم می گویم
اما حال می دانم آنچه که می گـذرد
عمــر من است نه سختـی!
خَستــــه ام
امــــا تَحمـُـــل مـی کُنــم...
خُــــدایـــا روزِگـــارت با من و احساسم بـَــد تـــا کـــرد!
دلم یک فیلم بلند می خواهد
یک واقعیت عاشقانه...
پر از سکانس های با تو بودن
و یک دکمه ی تکرار...
دندانم شکست . . .
برای شن ریزه ای که درغذایم بود
دردکشیدم . . .
نه برای دندانم
برای کــم شدن ســوی چشمان مادرم . .
باور نـمی کنـم
خـالـق نظـم دانـه هـای انـار...
زنـدگـی مـرا بـی نظـم چیـده باشـد!
یک فنجان خالی را که نگاه میکنم
گلـویم به خاطر چای هایی که ...
با تو نخورده ام چقدر میسوزد!