هر چند که خسته ایم از این حال نیا
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا!
ما خط تمام نامه هامان کوفی ست
آقای گلم زبان من لال نیا !
یک عمر تو زخمهای ما را بستی
هرروز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه میرسد آقا جان
ما تازه به یادمان می آید هستی
ازشنبه درون خود تلمبار شدیم
تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم
جمعه شد ولنگ ظهر بیدار شدیم
ازمزرعه های کوچک بعضی ها
برچیده شود مترسک بعضی ها
آقا خودمانیم چه کیفی دارد
وقتی بزنی به برجک بعضی ها
آقا تو که خوب میتوانی مارا
ازاین همه غربت برهانی مارا
لای کلمات ندبه پنهان شده ایم
تا اینکه بیایی وبخوانی مارا
نه شرم وحیا ، نه عار داریم از تو
اما گله بیشمار داریم ازتو
مامنتظر تونیستیم آقا جان
تنها همه انتظار داریم از تو
عشق از پی او قدم قدم می آید
با لشکر خود به جنگ غم می آید
این جمعه وجمعه ها تمامش حرف است
عشقش بکشد ، سه شنبه هم می آید
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط بی بال و پری بود نمی دانستیم
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمی دانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمی دانستیم
این همه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺸﺎﻥ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ
ﻭ ﭘُﺮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻏﻢ ِﺷﯿﺮﯾﻦ !
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﺮﻭﺭﺷﺎﻥ ﮐﻨﯽ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺘﯽ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫـﺎ ﺳﻨﮕﯿﻦﺗﺮﻧﺪ
ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺸﺎﻥ
ﺧﻂ ﺑﻪ ﺧﻂ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻭﯼ
ﮐﻠﻤﺎﺗﺶ ﺁﻭﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ!
ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯾﺖ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
از ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺑﺲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﻧﺪ!