در زمستان صورت پدرم سرخ بود گفت از سرماست
در تابستان صورت پدرم سرخ بود گفت از گرماست
چرا هیچکس به من نگفت سرخی صورت پدرم ...
از سیلی روزگار است ؟!
چه تابستان چه زمستان و چه تمام فصل های عمرم...
می گویند جمعه می آید
آری، روزی که بازارِ تعلقاتِ دنیا را تعطیل کنیم
او خواهد آمد ...
چه ساده قلبمان را دو دستی چسبیده ایم که مبادا کسی آن را بدزدد و عاشقمان کند...
غافل از اینکه برای عاشق کردنمان ، عقلمان را می دزدند!
و بعد ما میمانیم با قلبی که اندیشیدن بلد نیست ...
افرادی که از ریسک کردن میترسند به جایی نمیرسند...
عیار واقعی بودن تصمیم ان است که دست به عمل بزنیم!
نیـستیم به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم
بزرگ می شویم عکس ِ دو نفره می گیریم
پیر می شویم، عکس ِ یک نفره می گیریم
و بعد دوباره باز نیستیم...
اگر امروز جایی از کار شما گیردارد...
شاید دلیلش نگاه غضب آلودی است که هشت سال پیش به مادرتان انداختید
یا دادی است که بر سر پدرتان زدید!
یا خدای نکرده کسی را در صفی هل داده اید یا پشت سر کسی حرف زدید!