خسته تر از آنم که بگویم به چه علت
تمامِ اهـلِ زمین را جهنمی کردی
که آیه آیه ی چشمت "یُوسوس النّاس" است
حسود نیستم اما کسی بغیر خودم
غلط کند که بخواهد رقیب من باشد
به هرکسی که شبیه تونیست بدبیـنم
اجازه هست که عشقت نصیب من باشد؟
در چشمانت جنگجوی مغول کمین کرده
جرات نمی کنم دوستت نداشته باشم !
آدم ها فکر می کنند بعد از رفتنشان باید مانند صندوق پستی زنگ زده و باران خورده
درست در نقطه ای که رهایت کرده اند تا ابد منتظر پیغامشان بمانی...
اما نه! همیشه اینطور نیست
آدم ها دل دارند، پا دارند
بند دلشان که پاره شود، بند کفش هایشان را محکم می کنند و می روند.
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد
کدام باغی را دیده ای زمستان که می شود لباسی از شکوفه بپوشد؟
کدام مسافری را دیده ای که چمدان به دست سالها در ایستگاهی متروکه چشم به ریل ها بدوزد؟
تو دیر به سراغم آمدی...
تو دیر برآورده شدی آرزوی کوچک من مثل برآورده شدن آرزوی کودکیم در بزرگسالی!
دوست داشتنت دیگر به کارم نمی آید، دیگر اندازه ام نمی شود!
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد...
بیمار غمت را، به جز از صبر دوا نیست
صبرست، دوای من و دردا، که مرا نیست
عشق است، میان دل و جان من و بیعشق
حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست
مهری و وفایی که تو را نیست، مرا هست
صبری و قراری که تو را هست مرا نیست
+ تفأل زدم نیمه شب به قرآن
کتابی که از وحی شیرازه دارد
برای دلم آیه صبر آمد
ولی نازنین، صبر هم اندازه دارد