ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ


شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد...


*وحشی بافقی

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

هیچکس از آینده خبر ندارد...

مردی که امروز با عجله توی مترو از تو ساعت پرسید، شاید یک ماه بعد به نام کوچک صدا بزنی.

شاید دختری که امروز با او قدم میزنی و بستنی میخوری، چندسال بعد خسته و کالسکه به دست

از روبرو به سمتت بیاید و تو سرت توی کیفت باشد و با تنه از کنارش رد شوی

شاید او برگردد تو هم برگردی، یک ثانیه بهم خیره شوید و یک سال خاطره زنده شود.

اصلا شاید هم او از خستگی برنگردد و به پسرش توی کالسکه خیره شود و اطمینان پیدا کند که بیدار نشده باشد

 و تو هم همچنان دنبال کاغذ حسابهای شرکت توی کیفت باشی.

امروز شاید علاقه عجیب و شدیدی به موهای بلوند داشته باشی و

چندسال بعد موهای مشکیت را با دست از جلوی صورتت کنار بزنی.

هیچکس از آینده خبر ندارد...

شاید امروز از اینکه دیگر نیست، از اینکه رفته است...

توی تاریکی هق هق کنی و دوسال بعد روی نیمکت های پارک ملت به آمدنش از دور لبخند بزنی

نزدیک که شد با خنده بگویی باز که دیر کردی!

شاید هم همچنان توی اتاقت باشی و فکر کنی حست چقدر شبیه دوسال پیش همین موقع است.

فهمیدی چه می خواهم بگویم؟

نمی خواهم بگویم همه درد ها فراموش می شوند،

نمی خواهم بگویم حتما زمان کسی که امروز دوست داری را از یادت می برد،

نمی خواهم بگویم کسی که امروز کنار توست دو سال بعد می رود!

خواستم بگویم تغییر شاید نام دیگر زندگی باشد...

خواستم بگویم بس کن! دست بردار از اینکه فکر کنی همیشه تو مدیر زندگیت هستی

انقدر برای فردا، برای یکسال بعد، برای آینده با فلانی برنامه نریز

و نخواه که همه چیز همانطور پیش برود که می خواهی!

خواستم بگویم خیلی چیزها دست تو نیست و این اصلا چیز بدی نیست!

اینطوری می توانی با خیال راحت تری چایت را کناره پنجره بنوشی و مطمئن باشی زندگی هم

آنقدرها دستوپا چلفتی نیست! تو را می برد آنجایی که باید...

پس بهترین آهنگ و بهترین لباست را برای همین ثانیه از زندگیت آماده کن چون...

هیچکس از آینده خبر ندارد!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۷
、`☂`、 baran 、`☂`、

شب فراق بلند است یا شب یلدا

کجا شبی چو شبِ انتظار طولانیست؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۱۲
、`☂`、 baran 、`☂`、

حرف، حرف ِ او بود
چون دوستش داشتم
آخرین بار گفت :
از این به بعد
قرار، بی قرار!
حرف، حرف ِ او بود
از آن به بعد من...
بیقرار
بیقرار
بیقرار...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۹
、`☂`、 baran 、`☂`、

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت

این عمر گذشته را کجا دریابم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۵
、`☂`、 baran 、`☂`、
شهرزاد : اگه دوسش دارین حفظش کنین با چنگ و دندون.
چون زمان که می گذره هیچ چیز سخت از،
از دست دادن کسی نیست که...
 برای از دست ندادنش باید با جون و دل می جنگیدین!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۴
、`☂`、 baran 、`☂`、

ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست

هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست

ای مرغ سحر تو صبح برخاسته‌ای

ما خود همه شب نخفته‌ایم از غم دوست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۰۲
、`☂`、 baran 、`☂`、
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۴۷
、`☂`、 baran 、`☂`、


مادربزرگم همیشه می گفت: چاه ، دستی پُر نمیشه!

اون وقتا سنم کم بود ُمعنی حرفشو نمی فهمیدم

میپرسیدم عزیز یعنی چی " چاه دستی پر نمیشه" ؟

میگفت: یعنی اگر چاهی خشک بشه هرچقدم توش آب بریزی نمیتونی ازش آبی برداری. 

خودِ چاه باید آب داشته باشه.

امروز توی این سنو سال معنی اون حرفو کاملا می فهمم.

اگر آدمی دوستت نداشته باشه هرکاری هم براش بکنی، دوستت نخواهد داشت!

آدم بد ذات ُ نمیتونی ذاتش ُ عوض کنی.

رفتنی رو اگه دنیاتو هم به پاش بریزی... میره!

خدا بیامرزتت عزیز

چاه هیچوقت دستی پُر نشد...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۳۰
、`☂`、 baran 、`☂`、

بخارِ روی چای می گوید:

فرصت اندک است

 زندگی را تا سرد نشده

باید سر کشید ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۰
、`☂`、 baran 、`☂`、

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۵۰
、`☂`、 baran 、`☂`、