ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ


شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد...


*وحشی بافقی

۹۳ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

چشم‌‌ انتظار آن بهارم

که با تقویم از راه نمی‌آید

و با تقویم راه نمی‌آید

چشم انتظار آن بهارم

که با ...

آه نمی‌آید !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۲۴
、`☂`、 baran 、`☂`、

آن قدر تشنه ی دیدارت هستم...

که با هزار کوزه نگاه هم افطار نمی شود

لحظه ی ندیدنت!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۱۵
、`☂`、 baran 、`☂`、

چه آرایشگر سنگدلی است

گیسوان را ...

شیمی درمانی!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۰۹
、`☂`、 baran 、`☂`、
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۳:۵۳
、`☂`、 baran 、`☂`、

همیشه هم قافیه بوده اند، سیبـــ و فریبـــ

همانند سیبی که آدم و حوا را فریبـــ داد و حالا با هـم میگوییـم :

سیــبــــــ

و دوربیـن هـای عکاسی را فریـبـــ می دهیـم

تا پنهـان کنیـم اندوهمـان را پشتـــ ایـــن لبخنـــد مصنوعـــی !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۳:۵۰
、`☂`、 baran 、`☂`、

صورتِ اصلاح کرده

عطرِ خوش

لباس‌های نو...

یعنی شده‌ام یک‌پارچه آقا

د‌لت می‌آید نیایی؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۳:۲۵
、`☂`、 baran 、`☂`、

خسته

خودخواه

بی شکیب

از این جهان فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند

با من مدارا کن !

بعدها ...

دلت برایم تنگ خواهد شد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۳:۰۵
、`☂`、 baran 、`☂`、

با همین دست، به دستان تو عادت کردم

این گناه است ولی جان تو عادت کردم

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

به درختان خیابان تو عادت دارم

گرچه گلدان من از خشک شدن می‌ترسد

به ته خالی لیوان تو عادت کردم

دستم اندازه‌ی یک لمسِ بهاری سبز است

بس‌که بی‌پرده به دستان تو عادت کردم

مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار

به ندانستن پایان تو عادت کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۹
、`☂`、 baran 、`☂`、

الفِ انسانیت که از  آدم  برداشته شود...

چیزی جز نشانه حیوانیت باقی نمی ماند !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۱۵:۴۲
、`☂`、 baran 、`☂`、