ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ

عشق پیر نمی‌شود! جا می‌افتد… شرابِ کهنه می‌شود

ღღღ رنگین کمون ღღღ


شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد...


*وحشی بافقی

فریدون مشیری :

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ق.ظ

یاد من باشد فردا دم صبح

جور دیگر باشم

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت

خانه ی دل بتکانم ازغم

و به دستمالی از جنس گذشت

بزدایم دیگر تار کدورت از دل

مشت را باز کنم تا که دستی گردد

و به لبخندی خوش

دست در دست زمان بگذارم

و به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش نگردد فردا

زندگی شیرین است زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی...

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم در دل

لحظه را دریابم

یاد من باشد فردا حتما

به سلامی دل همسایه ی خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق

 بنشینم دم در...

چشم بر کوچه بدوزم با شوق

تا که شاید برسد همسفری ببرد این دل مارا با خود

و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما

باور این را بکنم که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت

و شبی هست که نیست پس از آن فردایی

یاد من باشد

باز اگر فردا غفلت کردم

آخرین لحظه ی فردا شب

من به خود باز بگویم این را

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۱۳
、`☂`、 baran 、`☂`、

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">